━━━━━━━━━━━━━━━━━
چشمانم، قلبم وعقلم چیزدیگری، فردیگری، صدای کس دیگری، گریه یا خنده کسی را نه میشنید، نه حس میکرد و نه میدید.
اما تنها یک چیزرا قلباًحس میکرد آنهم وجود کسیدرقلبش که روبهروی او نیست اما قلب وذهن او مبهوت و چشمان اومات وجود خیالیاوست
کسی که با عقلش غریبگی میکرد، اما با روح وجسم اوفریبانه دلبری میکرد؛کسی که هرگاه ذهنش به سمت او سوق دادهمیشد ازشدت دلتنگی میگریست، اما چه کند وقتی نمیتواند آن را ازحافظه وقلبش بیرون براند اما یک کار رامیتوانست خوب انجام دهدآن هم گریستن و خیال پردازی با وجود کسی که نیست ونخواهد بود؛کسی که حتی نمیداند قلب تو مست اوست...
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر:روح خیال پرداز
نویسنده: مبینا دژانگاهی
طراح کاور: دیانا محمدی