━━━━━━━━━━━━━━━━━
فکر میکردم بعد از آن که تو را از یاد ببرم،
دیگر جایی در کنج قلبم نداری!
نمیدانستم فراموش که نمیشوی هیچ؛
دوست داشتنت گوشه گوشهی خلاء وجودم را پُر خواهد کرد.
قرار نبود بیشتر از خودم دوستت داشته باشم.
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: فراموش نمیشوی!
نویسنده: فاطمه بیاتیانی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
━━━━━━━━━━━━━━━━━
موج احساساتم زمانی خروشان میشود، که چشمانم به اعماق قلبت نفوذ میکند...!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: حس نفوذ
نویسنده: مبینا دژانگاهی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
https://rubika.ir/qalam_zarin
━━━━━━━━━━━━━━━━━
بعضی وَقتا اتفاقات تکرار میشن.
با همون هدف قبل!
فقط آدماش عوض میشن.
آدمایی که اجرا میکنن این نقشه رو.
ولی بازم هدف اصلی تویی.
"تو"
تویی که دشمنات وقتی میخندی خودشونو میکُشن تا تورو بندازن زمین!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: تکرار
نویسنده: نیما داودی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
━━━━━━━━━━━━━━━━━
هر چه از عشق تو نسبت به خودم کم کردم...
به گمانم همه را کوششِ مُبهم کردم!
تو به دنبال بهشت و عشق پاکم هستی...
همه دنیای تو را مثلِ جهنم کردم!
منصفانه است بگویم همهی عمر فقط...
سویِ تنها شدنم از همه کس رَم کردم!
تو هم از من بگُذَر، دور شو، آلوده نشو...
دروغ است فقط آنچه مُجسّم کردم!
تو پُر از شادی و احساسِ لطافت هستی...
من که دنیای تو را یکسره ماتم کردم!
کوهِ رنجم که سکوتم همه را دلزده کرد...
شور شوق تو را حادثهی غم کردم!
نیّتِ خیر همیشه نشود موجبِ خیر...
مثل اینکه همه را کوششِ مُبهم کردم!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر:جهنم
نویسنده:امیر رادمنش (ابلیس)
طراح کاور:دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
https://rubika.ir/qalam_zarin
━━━━━━━━━━━━━━━━━
مثل نفسی که در گلو گیر کند
در لحظه تورا ز هستیت سیر کند
احساس نبودنت به آن می ماند
یک عمر مرا به لحظه ای پیر کند
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر:عمردل
نویسنده:امیر رادمنش(ابلیس)
طراح کاور:دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
https://rubika.ir/qalam_zarin
━━━━━━━━━━━━━━━━━
امروز، یکم از روز های دیگه برام خاص تره!
اخه ماامروز یک چهارم از سال رو درکنار هم گذروندیم.
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: روز خاص
نویسنده: تینا احمدی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
https://rubika.ir/qalam_zarin
━━━━━━━━━━━━━━━━━
دریا جان!
خیلی وقت هست که غرق نشدهام؛ دلم برای غرق شدن تنگ شده است!
مثل اینکه تو هم برای غرق کردن دلتنگی، اینگونه با شتاب، موجهایت را به سمتم پرتاب میکنی!
کمکت میکنم، با قدمهای آرام به سمتت میآیم، تا موجهایت راحتتر مرا خیس کنند!
لبخند میزنم، به بیطاقتیمان لبخند میزنم...
آمد؛ چهرهاش را میبینم...
دریا، توهم او را میبینی؟
آنجاست؛ کمی از من دورتر، میان موجهای بلندی که تا سینهی مردانهاش میرسد!
دلم برایش تنگ شده بود! لبخندم با اشکهای شورم خیس میشود...
جلوتر میروم تا موجهای آرام دریا، تا شانههایم برسد و من به او برسم...
غرق چشمانش میشوم!
آه! پس از مدتها لذت غرق شدن را میکشم، که تو با موجی بلند و بزرگتر، این لذت را بیپایان میکنی، و من برای همیشه غرق میشوم!
چه زیبا...
غرق چشمانش شدم!
اندکی بعد، در میان موجهایت غرق شدم، غرق در لذتی بی پایان.
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: غرق
نویسنده: یگانه
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜✒️
https://rubika.ir/qalam_zarin