━━━━━━━━━━━━━━━━━
چه کسی فکرش را میکرد...
توبودی و غرور بیجایت
من بودم ولجبازیهایم
توبودی و آن چشمان همیشه گیرایت
من بودم و گیسوان افسونگرم
و چه کسی فکرش را میکرد، روزی من و تو، ما شویم!
تو پسری بودی از جنس آب!
من دختری بودم از جنس آتش...
و چه کسی فکرش را می کرد...
که آب و آتش
جان بخش یکدیگر شوند!
توی بودی و جاده تنهاییات که تمام عمرت به همراه کوله بارت در آن قدم زدی...
من بودم و جاده غمهایم که یک عمر آن را قدم زدم و خاطرات را ذره ذره مرور کردم و هرکدام را درگوشهای جا گذاشتم...
و چه کسی فکرش را میکرد...که روزی باهم در جاده عشق قدم بزنیم و خاطرههای جدید بسازیم!
آنها را درون کولهبار تو که دیگر خالیست جا دهیم و آن را شریک شویم...
تو بودی و خدایت...
من بودم و خدایم!
چهکسی فکرش را می کرد...
که روزی در هوای پاییزی زیر باران درحوالی درختان چنار من باشم، تو باشی و خدایمان که شاهد عشقبازی ماست.
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: چه کسی فکرش را میکرد...
نویسنده: نینا یاسی
کاور: سرمه کاظمی
انجمن قلم زرین