انجمن نویسندگی قلم زرین

انجمن نویسندگی قلم زرین

انتشار آثار نویسندگان، رمان، دلنوشته،داستان کوتاه و شعر
انجمن نویسندگی قلم زرین

انجمن نویسندگی قلم زرین

انتشار آثار نویسندگان، رمان، دلنوشته،داستان کوتاه و شعر

─═हई╬دلنوشته شب است و خاطراتش╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━

نمیدونم شبا به آسمون چی تزریق میکنن که وقتی زل میزنی بهش تمام دلتنگی ها و خاطرات گذشته واست مرور میشه

━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: شب است و خاطراتش
نویسنده: رویا محمدلو
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

:black_nib:

─═हई╬دلنوشته از جنس احساس╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

دل آن هنگام که کمی تنگ می‌شود .
‌آن هنگامی که خود را از پشت حصار دلم می‌بینم آن زمان که سرم را پایین می‌اندازم تا چشممان به هم نیوفتت.
‌آنجایی که همه تلاشت را می‌کنی، تا مبادا نگاهی به من کنی.
‌می‌دانی زمانی را دوست دارم که با همه احساست زل می‌زنی به چشمانم راه نگاهم را سد می‌کنی .
‌به گونه‌ای که غیر از تو هیچ کس را نمی‌بینم، دنیا را نمی‌بینم‌، آدم‌ها را نمی‌بینم .
‌آنجا که مرا در آغوش می‌کشی؛
‌در آغوشت زمان برای لحظه‌ای متوقف می‌شود.
شمارش ضربان قلبم کند می‌شود.
‌خوشحالم اگر در آغوشت جان بدهم.
باز هم خوشحالم چون دلم نمی‌خواهد که دیگر بعداز تو را ببینم.
نمی‌خواهم به هیچ وجه مرا برای همیشه در آغوشت نگه داری.

━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: از جنس احساس
نویسنده: آرشیدا حسینی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

https://rubika.ir/qalam_zarin:black_nib:

─═हई╬داستان بعد از انسان╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

حرف‌ها را تمام کنید.
دارد تمام می‌شود.
چیزی نمانده...
جهان را می‌گویم!
چشم‌هایم را می‌بیندم...تصور می‌کنم، می‌ترسم، غمگین می‌شوم.
چه پایان تلخی!
می‌گویند وقتی انسان گورش را از زمین می‌کند، زمین در تاریکی مطلق فرو می‌رود، انگار دارد استراحت می‌کند حق دارد!
بدجوری اذیتش کردیم...
سطح آب جهان بالا می‌آید.
دی اکسید کربن نیست، اکسیژن زیاد می‌شود و همین می‌شود دلیلی برای زاد و ولد حیوانات ابر چثه...
به همین راحتی! پس قضاوت تا به کیِ ؟ اصلا برای چه؟
به قول سهراب که می‌گفت: چشم‌ها را باید شست جور دیگر!
این‌که می‌گویم یک مستند یا فیلم تخیلی نیست، احتمالش را داده‌اند. من به یک درصد احتمالش فکر می‌کنم.
چشم‌هایم را باز می‌کنم، دیگر چای‌ام سرد شده است.
ترجیح می‌دهم تلویزیون را روشن نکنم، همه جا حرف از تعداد قربانیانش می‌زنند.
تنها کاری که از دستم بر می آید یافتن"حال" است.
موهایم را شانه می‌زنم، چای‌ام را عوض می‌کنم، لباس رنگ شادم را بعد از مدت‌ها تن می‌کنم.
شاید زندگی همین، است.

━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: بعداز انسان
نویسنده: صبا خوارزمی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

https://rubika.ir/qalam_zarin:black_nib:

─═हई╬داستان جسم سالمند╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

ای نازنینم...
چه خاطره ها که باهم نداشتیم!
البته هنوز هم داریم.
می‌خواهم از گذشته برایت بگویم:
یادت است دستانت را روی سرم می‌گذاشتی و نوازش‌گر، بر روی موهایم می‌کشیدی؟!
یادت است همیشه به جای《سلام》 دوستت دارم می‌گفتی؟!
یادت است ای بی‌وفا!
در دوران جوانیمان نمی‌گذاشتند به هم برسیم؟!
الان هر چه می‌شود جوان‌ها جلوی خانواده هایشان می‌ایستند!
آن زمان اگه مقداری با خانواده مخالفت می‌کردی تیکه بزرگت گوشت بود!
ولی تو به خاطر من، جلوی پدرت و کل خانواده ایستادی!
من؟
من ایستادم؟!
هه! چه دنیای بی رحمی کارهای تو را از حفظم ولی، کارهای خودم را...
اصلاً بیخیال تلخی‌ها!
تو همیشه از بوی گلاب مست‌ می‌شدی
حال برایت از مشهد گلاب آورده ام...
بر روی سنگ قبر معشوقش گلاب ریخت و سرش را روی سنگ گذاشت!
دختر بزرگش از آن طرف صدایش زد:
- مادر در آسایشگاه‌ منتظرت هستند! من هم خیلی کار روی سرم ریخته است! باید برویم.
زن با لحن افسوس بار با خود گفت:
- تو مرا چگونه تحمل کردی؟
وقتی حالا حتی بچه هایمان نمی‌توانن مرا تحمل کنن!

━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: جسم سالمند
نویسنده: نازنین زهرا شمس
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

─═हई╬دلنوشته شکست و رفت╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

قلب رفت

بعد مدتی شکست

احساس رفت

روحم رفت

━━━━━━━━━━━━━━━━━

نام اثر: شکست و رفت
نویسنده: سرور عوفیان مینایی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

https://rubika.ir/qalam_zarin:black_nib:

─═हई╬دلنوشته موی سپید╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

موهایم که سپید می‌شد آنها را می‌شمردم.

روبه روی آینه می‌نشستم به هر تار مویم لبخندی پر از اندوه می‌زدم!
فکر می‌کردم پیر شده‌ام!
با این فکر ساعت‌ها سر می‌کردم تا درونم چیزی می‌شکست. 
زمان زیادی گذشت... 
خیلی‌ها رفتند، خیلی‌ها آمدند، نبودن‌هایی را شمردم...
آدم‌ها را شناختم، چه دلتنگی‌هایی را که جار می‌زدم...
آنقدر این روزها گذشت و تکرار شد که به فرصت یک چشم به هم زدن تمام موهایم سپید شد. 
و حالا تعداد موهایی که مشکی ماندند رو می‌شمارم...!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: موی سپید
نویسنده: صبا خوارزمی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

─═हई╬دلنوشته دلت دریاست╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━
دلت دریاست وقتی هر چقدر هم که
دیگران دلت را بشکنند و تو را آزار
بدهند تو کینه ای به دل نگیری.
شاید کمی خشمگین شوی و ناراحت اما،
اما بعدش چیزی در دلت تلنبار نشود مانند کینه...
تنهایی غذا از گلویت پایین نرود...
تنها که باشی خوش نباشی...
هی با خودت بگویی، جای فلانی خالی...
خوشحال نشوی از ناراحتی و غم دیگران...
لذت نبری از شکست دشمنانت...
تو دلت دریاست...
یک دریای بزرگ آن هم به بزرگی خلیج فارس...
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: دلت دریاست...
نویسنده: تینا روشن
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜
https://rubika.ir/qalam_zarin