انجمن نویسندگی قلم زرین

انجمن نویسندگی قلم زرین

انتشار آثار نویسندگان، رمان، دلنوشته،داستان کوتاه و شعر
انجمن نویسندگی قلم زرین

انجمن نویسندگی قلم زرین

انتشار آثار نویسندگان، رمان، دلنوشته،داستان کوتاه و شعر

─═हई╬داستان بعد از انسان╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

حرف‌ها را تمام کنید.
دارد تمام می‌شود.
چیزی نمانده...
جهان را می‌گویم!
چشم‌هایم را می‌بیندم...تصور می‌کنم، می‌ترسم، غمگین می‌شوم.
چه پایان تلخی!
می‌گویند وقتی انسان گورش را از زمین می‌کند، زمین در تاریکی مطلق فرو می‌رود، انگار دارد استراحت می‌کند حق دارد!
بدجوری اذیتش کردیم...
سطح آب جهان بالا می‌آید.
دی اکسید کربن نیست، اکسیژن زیاد می‌شود و همین می‌شود دلیلی برای زاد و ولد حیوانات ابر چثه...
به همین راحتی! پس قضاوت تا به کیِ ؟ اصلا برای چه؟
به قول سهراب که می‌گفت: چشم‌ها را باید شست جور دیگر!
این‌که می‌گویم یک مستند یا فیلم تخیلی نیست، احتمالش را داده‌اند. من به یک درصد احتمالش فکر می‌کنم.
چشم‌هایم را باز می‌کنم، دیگر چای‌ام سرد شده است.
ترجیح می‌دهم تلویزیون را روشن نکنم، همه جا حرف از تعداد قربانیانش می‌زنند.
تنها کاری که از دستم بر می آید یافتن"حال" است.
موهایم را شانه می‌زنم، چای‌ام را عوض می‌کنم، لباس رنگ شادم را بعد از مدت‌ها تن می‌کنم.
شاید زندگی همین، است.

━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: بعداز انسان
نویسنده: صبا خوارزمی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin

https://rubika.ir/qalam_zarin:black_nib:

─═हई╬دلنوشته موی سپید╬ईह═─

━━━━━━━━━━━━━━━━━

موهایم که سپید می‌شد آنها را می‌شمردم.

روبه روی آینه می‌نشستم به هر تار مویم لبخندی پر از اندوه می‌زدم!
فکر می‌کردم پیر شده‌ام!
با این فکر ساعت‌ها سر می‌کردم تا درونم چیزی می‌شکست. 
زمان زیادی گذشت... 
خیلی‌ها رفتند، خیلی‌ها آمدند، نبودن‌هایی را شمردم...
آدم‌ها را شناختم، چه دلتنگی‌هایی را که جار می‌زدم...
آنقدر این روزها گذشت و تکرار شد که به فرصت یک چشم به هم زدن تمام موهایم سپید شد. 
و حالا تعداد موهایی که مشکی ماندند رو می‌شمارم...!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: موی سپید
نویسنده: صبا خوارزمی
کاور: دیانا محمدی
انجمن قلم زرین⚜

https://rubika.ir/qalam_zarin