━━━━━━━━━━━━━━━━━
خواب دیدم گوشهای از تنهاییهایم نشستهام و اشک میریزم.
ناگهان دستی به سویم دراز شد.
سرم را بالا آوردم، با دیدنت انگار دنیا را به من دادهاند.
با شدت خودم را در آغوشت پرت کردم، دستانم را محکم دور گردنت حلقه کردم، در آغوشت گم شدم.
تو آرام آرام موهایم را نوازش کردی
تکهای از موهایم را دور انگشتت پیچیدی و در گوشم زمزمه کردی
- هیش آرام بگیر زندگی من نبینم چشمانت اشکی شده باشد!
آرام خم شدی روی چشمانم را بوسیدی.
- غصه نخوری زیباترینم من همیشه پیشتم.
بیشتر خودم را در آغوشت جا دادم و سرم را روی سینهات گذاشتم.
زیر گلویت را بوسیدم که با خنده گفتی:
- شیطنت نکن دلبر من کار دست خودت میدهی.
ریز خندیدم و باز زیر گلویت را بوسیدم.
یک دفعه روی زمین خواباندیم و رویم خیمه زدی.
در چشمانم خیره شدی سرت را پایین آوردی و بوسهای به گوشه لبم زدی سرت را بالا آوردی و گفتی:
«دوستت دارم»
یکدفعه از خواب پریدم اما تو نبودی همه جا را گشتم. هم میگویند دیوانه شدم اما من وجودت را حس کردم آن همه احساس نمیتواند خواب باشد.
سالهاست گذشته اما هنوز هم به دنبالت هستم!
میدانی من هم میدانم دیگر مال من نمیشوی، اما من هنوز دیوانهوار دوستت دارم...
رویای من!
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: خواب و بیداری
نویسنده : محدثه کهوند
کاور: سرمه کاظمی
انجمن قلم زرین
https://rubika.ir/qalam_zarin :books: