━━━━━━━━━━━━━━━━━
عاشق چشمانت بودم اما هراس گفتن داشتم.
عاشق لبخندت بودم اما هراس از دست دادنت را داشتم.
چیزی نگفتم تا از من دور نشوی ولی اشتباه محض بود.
حال برای اعتراف دیر است...
خیلی دیر...
تو را در رخت دامادیات میبینم.
تو را دست در دست معشوقهات میبینم.
تنها امیدوارم که خوشبخت شوی و من نیز عشقت را در قلبم همچون نسیم بهاری، آرام و بیصدا نگه میدارم.
━━━━━━━━━━━━━━━━━
نام اثر: نوای عشق
نویسنده: ملیکا افسری
کاور: سرمه کاظمی
انجمن قلم زرین
https://rubika.ir/qalam_zarin